Thursday, July 28, 2005
من مالزی هستم. اينجا همه چی خوبه. ملالی نيست جز هوای شرجی. به اينترنت دسترسی ندارم اصلا. که البته زياد هم بد نيست. اعصاب آدم راحتتره. به قول آمريکاييها
no news is good news
چيزای زيادی اينجا هست که دوست داشتم اينجا بنويسم ولی الان وقت نميشه. شايد وقتی ديگر. ولی کلا مالزی با اين که من زياد ميونه ای باهاش ندارم کشور جالبيه. می تونه الگوی مناسبی باشه برای کشورهای مسلمون ديگه. سيستم اسلام مدرن کاملا اينجا پياده شده. تو يه خيابون هم مسجد پيدا می کنی هم ميخونه. با اين که اکثريت مسلمونن ، هيچ محدوديتی برای غير مسلمونها وجود نداره. کازينو ، ديسکو و هرچيزی که بگی اينجا زدن. هيچ کسی هم فرياد وا اسلاما نمی زنه.
يکی ديگه از محاسن اينجا ارزون بودنشه. مخصوصا اگه دلار بياری.
بعدا شايد بيشتر در موردش بنويسم. اينو به عنوان دستگرمی نوشتم چون وبلاگم خيلی سوت و کور شده بود.
10:17 PM ساعت
5نظر <
لینک ثابت <

Thursday, July 21, 2005
غروبي ديگر براي بامداد
يکشنبه دوم مرداد ماه مراسم يادبود پنجمين سال غروب بامداد شعر نوي ايرانه. اصولا رسمه که سالهاي پنج ، ده و... رو باشکوه برگزار مي کنن. البته در مورد شاملو بعيده چنين کاري انجام بشه . چند وقت پيش با يک آرشيتکت صحبت مي کردم . مي گفت طرح مقبره شاملو رو در زمان حياتش کشيده و نشونش داده . شاملو خيلي خوشش اومده بوده و خواسته اين شخص دنبال مجوز بره. گويا بعد از پي گيري هاي مداوم به طور غير علني بهش گفتن به نفعته که دنبال اين قضيه رو نگيري. حيف که در کشور ما همه چيز سياسيه.

اين کليپ قديمي ارزش چند بار ديدنو داره

سهيل آصفي مطلب فوق العاده زيبايي به همين مناسبت نوشته که پيشنهاد مي کنم حتما بخونينش(جالب اينه که من هميشه مي گفتم شاملو حافظ شعر نو و اينجا خوندم که محمود دولت آبادي هم همين حرفو زده).
اين هم بعضي قسمتهاش براي کسايي که نمي تونن وارد گويا بشن:

*شاملو: آدم یه عمر که می آد زندگی کنه. خسته می شه و می ره پی کارش .
دولت آبادی: دهه شصت صحبت می کردید شما درباره زندگی و مرگ می گفتید که زندگی یک تصادف است .
شاملو: و مرگ یک واقعیت .

*مردم ، چکاوکی مرده!! این بار دیگر ورای تحمل بود؛ مگر خموشی بامداد را می توان پذیرفت؟ ... بسیاری به جهان می آموزند که چگونه بمیرند. اما او می خواست به انسان بیاموزد که چگونه زندگی کند و از این رو بود که شعرش را برای "مردم بی لبخند" ، می سرود. او برای شادمانی ، برای کرامت آدمیان و برای "نوزاد دشمنش شاید" نوشت و نوشت و آنگاه که از هر سو خوشتر می داشتند که دور و بر ما نماند، ماند و خواند "من چراغم در این خانه می سوزد . می خواهم بر این پوستین بنشینم و جهان را نظاره کنم."

*و روزنامه مشهور عصر با رکیک ترین کلمات ممکن خبر خاموشی بامداد را به مخاطبانش اعلام کرد

*مرگ در برابر برخی نام ها مضحک ترین واژه ممکن است و قلمفرسایی در مورد شاملو تنها به فقر کلمه ای که دچارش هستی واقفت می کند!

*در برابر تندر می ایستند، خانه را روشن می کنند و می میرند!

*شاملو را نمی شود شناخت. شاملو را می توان دوست داشت

*اکنون جمجمه برهنه ات / به آن همه تلاش و تکاپوی بی حاصل فیلسوفانه لبخندی می زند: به حماقتی خنده می زند که تو / از وحشت مرگ بدان تو در دادی؛ به زیستن ...

*نمی توانم زیبا نباشم
عشوئی نباشم در تجلی جاودانه
چنان زیبایم من که گذرگاهم را بهاری نابخویش آذین می کند
در جهان پیرامنم هرگز، خون، عریانی جان نیست و کبک را هراسناکی سرب از خرام باز نمی دارد
چونان زیبایم من که الله اکبر وصفی ست ناگزیر که از من می کنی
زهر بی پادزهرم در معرض تو
جهان اگر زیباست، مجیز حضور مرا می گوید
ابلها مردا، عدوی تو نیستم من، انکار توام!

*انبوه جمعیت، عبور پیکر بامداد را دشوار کرده بود. فضای غریبی حاکم بود. یعنی این شاملوست که قرار است این همه خاک رویش ریخته شود. آه، نفسش که می گیرد که اینطوری. نریزید بی انصاف ها... پیکر، وارد قبر شد. جمعیت یک صدا فریاد برآورد، "بدرود شاملو، بدرود شاملو"ا



2:12 PM ساعت
2نظر <
لینک ثابت <

Wednesday, July 20, 2005
کنسرت محمدرضا لطفی در دانشگاه ارواین

Labels:

11:41 PM ساعت
2نظر <
لینک ثابت <

Monday, July 18, 2005
سفر ايران
بالاخره بعد از حدود يک ماه ور رفتن بليطم رو گرفتم وتا چند روز ديگه عازم ايران هستم.

خيلي هيجان زدم براش و از همين الان شمارش معکوسو شروع کردم .چند دوست جديد هم اين مدت از طريق وبلاگ پيدا کردم که براي ديدن اونهام لحظه شماري مي کنم. خيلي دوست دارم بچه هاي وبلاگ نويس و وبلاگ خون که تو اين مدت با هم در ارتباط بوديم رو هم ببينم. اگه دوست داشتيد برام ميل بزنيد يا همين جا بنويسيد.
اين چند روز آخر شايد نرسم چيزي بنويسم. رزرو هتل و تغيير بليط هواپيما و چمدون بستن به علاوه خريد سوغاتي. خودتون ديگه حساب کنيد من الان چه حالي دارم. تازه تالمات روحي رو فاکتور گرفتم.ا

Labels:

5:46 PM ساعت
10نظر <
لینک ثابت <

هيچ وقت با تمام وجود خودت رو براي بدست آوردن چيزي پرتاب نکن چون اگر به هر دليلي به اون چيز نرسي تمام هستي ات نابود مي شه. ا
1:00 AM ساعت
0نظر <
لینک ثابت <

Friday, July 15, 2005
سخن هفته

از هرچه جز محبت دلدار، خسته ام

تیغ شکسته ام که زپیکار، خسته ام

در خلوتم خوش است مخوانم به انجمن

کز جور یار و حیله ای اغیار خسته ام

رنجیده بسکه خاطرم از هر سرود سرد

از تار و از ترانه ای تکرار، خسته ام

یک حرف، نا شگفته زلب ما جرا کند

از گوش های در پس دیوار خسته ام

چون دایره به دورخود از بس که گشته ام

گیجم که از تحرک پرگار خسته ام

داروی دردم ار به حقارت دهد طبیب

گو رو دوا مده که ز تیمار خسته ام

بس در کمان عشق نهادی خدنگ زهر

مجروح و دل فگار شدم، زار و خسته ام


زین بیش تاب جور تو ام نیست ای صنم

کز ناز و از تغافل بسیار، خسته ام


عیبم مکن که وصف لب گلعذار گوی

جانا کزین معامله این بار، خسته ام

گفتی، خیال وصل تو در سر همی پزم

ای جان من میا که ز دیدار خسته ام

ساقی! بریز جام پیاپی که این زمان

درد نهفته دارم و بسیار خسته ام

بس در لباس دوست مرا سر بریده اند

از خویش و از برادر و از یار خسته ام

بیچاره گی نگر که به صد فهم در سخن

مهرم به لب نهاده ز گفتار خسته ام


احســان پاکزاد(شاعرافغان)

12:29 AM ساعت

لینک ثابت <

Thursday, July 14, 2005
نوشته هاي پراکنده
گويا بالاخره خاتمي هم عکسهاي گنجي رو ديده و خوشبختانه در حال پي گيري ماجراست. اميدوارم اين بار هم قضيه به اميدواريم و انتظار داريم چنين و چنان نشود ختم نشه.

در مورد مطالب انتقادي من از خاتمي اين شبهه به وجود اومده که من مخالف صد در صد دولت و شخص خاتمي هستم در صورتي که من هنوز از نظر شخصيتي به ايشون احترام مي گذارم و منکر دستاوردهاي مثبت اين چند سال هم نيستم ولي در جمع بندي خودم و با نگاه به حوادث هشت سال گذشته عملکرد دولت اصلاحات رو ضعيف مي دونم. نقد حاميان قديمي خاتمي از روي دلسوزي و علاقه به راه آغاز شده است نه دشمني و سنگ اندازي.

مسابقه مقاله نويسي وبلاگي با تلاش عليرضا تمدن و دوستان

ليست لغات انگليسي که ريشه فارسي دارن

نامه اي زيبا از سروش و حجاريان به گنجي

آخرين نامه اکبر گنجي از زندان

6:12 PM ساعت
3نظر <
لینک ثابت <

Wednesday, July 13, 2005
آقای خاتمی تا کی سکوت؟
صبح قبل از این که از خونه بیرون برم دیدم هنوز وقت دارم گفتم یه سری به وبلاگها بزنم. دیدم نیک آهنگ این عکسو گذاشته تو وبلاگش.


از وقتی این عکسو دیدم انقدر حالم بد شده که نمی دونم با چه انرژی باید این روزو به پایان برسونم. روزی که معصومه گنجی گفت اکبرو وقتی دیدم نشناختم باور نکردم فکرکردم داره اغراق می کنه. مگه می شه زنی شوهرشو ببینه و نشناسه! وقتی این عکسو دیدم از خودم بدم اومد. ما هممون همین جوریم. سهل انگاری تو خونمونه. باید حتما کار از کار بگذره تا بعد به خودمون بیایم.
آقای خاتمی هشت سال تموم شد. خوب و بدم زیاد داشت . ولی بدون اگه اکبر گنجی در دوران شما از این دنیا بره دیگه اونایی هم که دارن سعی می کنن به نوعی اشکالات این هشت سال رو به نوعی توجیح کنند هم کاری از دستشون بر نمی اد. چرا باید مجاهدین و کمونیستها ودیگر گروههایی که هیچ سنخیتی با گنجی ندارند بیشتر از شمایی که خود خوب می دانید همه این هزینه ها به خاطر شماست از گنجی دفاع کنند؟ تا کی سکوت؟
8:54 AM ساعت
5نظر <
لینک ثابت <

Sunday, July 10, 2005
گزارش اکران تابستانی هالیوود
تابستان امسال زیاد گرم نیست. حداقل کمپانی های فیلم سازی هنوز این گرما رو حس نکردن. تا امروز تقریبا اکران همه فیلمهای بزرگ تابستان شروع شده و فقط یک فیلم(جنگ ستارگان) از مرز فروش دویست میلیون دلار گذشته البته برای این فیلم هم پیش بینی فروش بیشتری شده بود و حتی انتظار می رفت این فیلم رکورد بیشترین فروش اولین آخرین هفته رو بشکنه . در عین حال آمار فیلمهای صد میلیون دلاری هم چنگی به دل نمی زنه و هنوز با اینکه تقریبا نیمی از فصل تابستان(بر اساس تقویم هالیوودی)گذشته تعداد فیلمهایی که از مرز صد میلیون دلار گذشتن به عدد ده نمی رسه.با مروری بر فیلمهای اکران شده این تابستان به این نتیجه می رسیم که تماشاگران دیگه مثل قبل آنچنان روی خوشی به جلوه های ویژه و انفجارها ی آنچنانی نشون نمی دن.

امپراطوری بهشت: اولین فیلم بزرگ تابستانی که برای گرم کردن سینماها به روی پرده اومد ولی فروشی بیشتر از پنجاه میلیون دلار نداشت. کمپانی فاکس روی این فیلم حساب ویژه ای باز کرده بود و با توجه به تبلیغات زیاد و تاکید بر نام ریدلی اسکات به عنوان سازنده فیلم و یادآوری کارگردانی گلادیاتور توسط او در بیل بورد های تبلیغاتی انتظار استقبال بیشتری از جهت طرفداران فیلمهای حماسی داشت. داستان فیلم درباره جنگ و درگیریهای رومیان و مسلمانان برای تصاحب اورشلیمه . پیش بینی می شد مسلمانان نسبت به داستان فیلم واکنش نشون بدن که برعکس مردم و منتقدای کشورهای اسلامی استقبال خوبی از فیلم کردند.

جنگ ستارگان: دومین فیلم بزرگ تابستان که از ماهها پیش بزرگترین فیلم این فصل لقب گرفته بود با فروش 150 میلیون دلاری خود در پنج روز اول نوید تابستانی خوب رو به اهالی سینما داد. فیلم تا این لحظه در جایگاه دهمین فیلم پرفروش کل تاریخ نشسته و پیش بینی می شه تا رتبه هفتم این جدول صعود کنه. داستان فیلم درباره چگونگی بوجود آمدن دارت ویدر شخصیت منفی سه گانه اول این مجموعه فیلم هستش. آخرین فیلم از سه گانه دوم جنگ ستارگان بر خلاف فیلمهای قبلی با داستان خوب و پرداخت عالیش تا حدودی جلوه های ویژه فیلم رو تحت الشعاع قرار داده.ا

ماداگاسکار: همه چیز برای موجودات فضایی جورج لوکاس خوب پیش می رفت تا این که حیوونات انیمیشن دریم ورکس با یک جهش دو پله ای به صدر جدول فروش میاد و در عین شگفتی جنگ ستارگان رو پس از دوهفته از بالای جدول به پایین می کشه تا زنگ خطر برای هالیوود به صدا در بیاد. ماداگاسکار که داستان فرار حیوانات باغ وحش نیویورک برای نجات دوستشون و پیدا کردن جنگله پس از تعطیلی مدارس آمریکا به صدر جدول فروش میاد تا نشون بده انیمیشنهای خانوادگی همیشه برگ برنده ای برای کمپانیهای هالیوودی خواهند بود.

آقا و خانم اسمیت: یکی دیگه از اکشنهای بزرگ امسال که با توجه به دو ستاره فیلم و اتفاقات و شایعاتی که در مورد آنها روی صفحه اول مجلات اومد صاحبان فیلم انتظار فروش خوبی براش داشتند در هفته اول پنجاه ملیون دلار فروش کرد. براد پیت که خیلیها عقیده دارن حواشی این فیلم باعث جدایی او از همسرش شد به همراه هنرپیشه جذاب هالیوود آنجلینا جولی تنها مشخصه های مثبت این اکشن پر زد خورد هستند که اگر این دو فاکتور رو از فیلم حذف کنیم فیلم تبدیل به اثری کاملا معمولی و پیش پا افتاده می شه.

بت من شروع می شود: چند سالیه در هالیوود مد شده برای ساختن قسمتهای بعدی یک فیلم به جای تعریف دنباله ماجرا، فلاش بک به اتفاقات قبل از قسمت اول بزنن. پس از سکوت بره ها و جنگ ستارگان این بار سازندگان بت من چگونگی بوجود امدن این موجود خارق العاده رو به روی پرده نمایش میاره. همون طور که از اسم فیلم مشخصه ماجرای فیلم در مورد پیدایش پدیده بت منه. نکته جالب در مورد این فیلم این که بر خلاف سوپر من و مردعنکبوتی و دیگر ابرمرد های سینمایی بتمن قدرتش خدا دادی نیست و با تمرین و تلاش تبدیل به یک ماورا انسان می شه!

جنگ دنیاها: در حالی که درسال 1938 ارسن ولز با اجرای رادیویی جنگ دنیاها تمام آمریکا روتکان داد این بار همه انتظار داشتند اسپیلبرگ با تیم رویاییش حداقل سالنهای سینمایی رو تکون بده. فیلم البته در هفته اول فروش خیلی خوبی داشت که البته باید فروش این فیلم رو هم مانند آقا و خانم اسمیت به حساب اسامی تولید کنندگان فیلم گذاشت چون نتیجه کار چندان دلچسب نیست. جنگ دنیاها اقتباسی از یک کتاب با همین عنوانه که عمده شهرتش به خاطر اجرای رادیویی تاریخی ارسن ولز و جنجال های بوجود آمده از اون اجراست. فیلم در هفته اول 112 ملیون فروخت.

چهار خارق العاده: مهم ترین مشخصه این فیلم اینه که فیلم جنگ دنیاها رو پس از یک هفته از صدر جدول به پایین کشید. اقتباس سینمایی یکی دیگر از کتاب های مصور معروف دنیا در اولین هفته فروشش موفق می شه 56 میلیون عاید سازندگانش بکنه.

آمار و ارقام امسال به هیچ عنوان خوشایند شرکت های فیلمسازی نیست. هیچ فیلمی تا امروز موفق نشده بیش از دو هفته در صدر جدول باقی بمونه در حالی که تعداد فیلمهای بزرگ نسبت به سالهای قبل افزایش چشمگیر تری داشته. پخش کننده های فیلم دنبال راه کارهای جدیدی برای کشوندن تماشاگران به سینماها هستند به طور مثال سینماهای زنجیره ای ای ام سی اعلام کردند که به تماشاچی هایی که برای دیدن فیلم مرد سیندرلایی به این سینماها میان در صورتی که از فیلم خوششون نیاد پول بلیطشونو پس میدن. احتمالا در ماههای آینده شاهد ابتکارات بیشتری از کمپانیهای فیلمسازی برای جلب تماشاگران به سینماها خواهیم بود. ا

Labels:

9:39 AM ساعت
4نظر <
لینک ثابت <

Saturday, July 09, 2005
چند داستان واقعی
مردم انگلیس در کمتر از 24 ساعت نهایت شادی و غم رو با هم تجربه می کنن.
مادری بعد از 15 سال انتظار اجازه پیدا می کنه فرزندشو دوباره ببینه و در کمتر از یک هفته به این نتیجه می رسه که مهم نیست که چه کسی بچه رو به دنیا بیاره مهم اینه که کی بزرگش کرده باشه.
اکبرگنجی چند روز قبل از انتخابات از زندان آزاد میشه و انتشار تصویر خندانش عده زیادی رو خوشحال می کنه و بعد در کمتر از یک ماه از انتخابات گذشته انتشار خبر بیست و پنجمین روز اعتصاب غذاش و وضعیت بحرانیش تعداد زیادی رو نگران و مضطرب می کنه.
پشت هرکدام ازین شادی ها غمی نهفته است و بالعکس.
شب شادی انگلیس از تصاحب میزبانی المپیک ،فرانسه در غم فرو رفته بود و شب اندوه آنها تعدادی تروریست به شادی نشسته اند.
اندوه مادر توام با شادی پدریست که تمام 15 سال ممنوع الملاقات کردن او نگران رویارویی مادر و فرزند بوده.
و بالاخره آزادی عده ای باعث نگرانی عده دیگر و به بند کشیدن شان موجب خرسندی آن ها خواهد بود.
هیچ وقت از بازی الاکلنگ خوشم نمیومد.ا

12:04 AM ساعت
0نظر <
لینک ثابت <

Saturday, July 02, 2005
اولين گزارش شان پن از ايران
شان پن مطلبی در مورد ايران برای مجله فرانت پيج نوشته که البته اين نوشته اصلی او نخواهد بود چون قراره که سری مقالات سفر به ايران رو در نشريه سان فرانسيسکو کرونيکل بنويسه. در اين نوشته به نکات جالبی از قبيل تظاهرات مقابل دانشگاه تهران، شباهت ايران و آمريکا و جذابيت زنان ايرانی اشاره کرده که خوندنش خالی از لطف نيست.نوشته رو به انگليسی می تونيد اينجا بخونيد. اگه فرصت کردم ترجموشو بزودی همينجا ميارم.ا

پی نوشت: روزنامه وزین کیهان زحمت ترجمه این متنو کشیده و بالاخره یکجا مفید واقع شده.البته دوستان کیهانی قسمتهایی که به مذاقشون خوش نمیومده مثل داستان توقیف دوربین ، توصیف خانمهای ایرانی و تظاهرات دانشگاه تهران رو سانسور کردن که البته زیاد تعجب بر انگیز نیست. مطالب نوشته شده توسط پن جای بحث زیاد داره. یه جورایی از ایران تعریف کرده که به راحتی می شه حدس زد قصد پن ازین نوشته ها بیشتر نکوهش دولت آمریکاست تا تعریف و تمحید از ایران.
ترجمه مقاله شان پن توسط کیهان رو اینجا می تونین بخونین.ا

پی نوشت: با عزض پوزش از دوستان مقاله فوق از جودیت ویزنر هستش که طنز نویس مجله فرانت پیج هست . من چون اول خود مقاله رو خوندم و نوشته ها کاملا با اتفاقاتی که برای شان پن افتاده بود مطابقت داشت دیگه تحقیقی در مورد جزییاتش نکردم. ممنون از آرش و دیگر دوستان که پیگیری و تصحیح کردن.ا
2:57 PM ساعت
15نظر <
لینک ثابت <

Friday, July 01, 2005
تقریبا دارم از شوکهای وارده در این مدت در میام و بزودی روال عادی نوشتنمو شروع خواهم کرد. یه نصیحت اخلاقی هم این که اگه می نویسین سعی کنید بینش وقفه نندازین چون بعدش تنبل می شین. راستی انتخاب رییس جمهور منتخب محمود احمدی نژاد رو به امت شهید پرور و اسلامی تبریک می گم. بقیم برن یه فکری به حال خودشون بکنن! ازین به بعد هم به دلیل خلا فرهنگی احتمالی و انبوه مطالب سیاسی سعی می کنم بیشتر در مورد سینما و موسیقی و غیره بنوسیم تا سیاست و شرو ور . یکی نیست بیاد بگه آخه تورو چه به سیاست.ا
5:27 PM ساعت
0نظر <
لینک ثابت <

 
وبلاگ انگلیسی