بالاخره بعد از حدود يک ماه ور رفتن بليطم رو گرفتم وتا چند روز ديگه عازم ايران هستم.
خيلي هيجان زدم براش و از همين الان شمارش معکوسو شروع کردم .چند دوست جديد هم اين مدت از طريق وبلاگ پيدا کردم که براي ديدن اونهام لحظه شماري مي کنم. خيلي دوست دارم بچه هاي وبلاگ نويس و وبلاگ خون که تو اين مدت با هم در ارتباط بوديم رو هم ببينم. اگه دوست داشتيد برام ميل بزنيد يا همين جا بنويسيد.
اين چند روز آخر شايد نرسم چيزي بنويسم. رزرو هتل و تغيير بليط هواپيما و چمدون بستن به علاوه خريد سوغاتي. خودتون ديگه حساب کنيد من الان چه حالي دارم. تازه تالمات روحي رو فاکتور گرفتم.ا
خيلي هيجان زدم براش و از همين الان شمارش معکوسو شروع کردم .چند دوست جديد هم اين مدت از طريق وبلاگ پيدا کردم که براي ديدن اونهام لحظه شماري مي کنم. خيلي دوست دارم بچه هاي وبلاگ نويس و وبلاگ خون که تو اين مدت با هم در ارتباط بوديم رو هم ببينم. اگه دوست داشتيد برام ميل بزنيد يا همين جا بنويسيد.
اين چند روز آخر شايد نرسم چيزي بنويسم. رزرو هتل و تغيير بليط هواپيما و چمدون بستن به علاوه خريد سوغاتي. خودتون ديگه حساب کنيد من الان چه حالي دارم. تازه تالمات روحي رو فاکتور گرفتم.ا
Labels: سفرنامه ایران
پانتهآ
http://www.ghorbatestan1.blogspot.com
در صورت بازگشت در اوج پررويی هرگونه سوغاتی از لواشک گرفته تا شوکولات بنفش هوبی پذيراييم...ميسپرم بچه ها تو فرودگاه تحويل بگيرن. گذشته از شوخی اميدوارم سفر بسيار خوبی داشته باشی.
اول يا دوم سپتامبر بر مي گردم