Monday, March 19, 2007
سفر به ایران-قسمت اول
اول يه پيشنهاد برای کسايی که از آمريکای شمالی تصميم دارن برن ايران. به هيچ عنوان از لندن و فرودگاه هيتروی لعنتی نياين. حتی اگه مجبورين ۲۰۰-۳۰۰ دلار هم بيشتر بدين اينکارو بکنين. برداشتن همه پروازهای هند و خاورميانه رو جمع کردن تو يه ترمينال جدا گونه که برای اينکه بخواين واردش بشين بايد ۱-۲ ساعت در صف بازرسی بدنی وايسين و به مقدار معتنابهی هم بی احترامی بشنوين. در ضمن اگه بيش از يک ساک دستی داشته باشين هم که ديگه نور علی نور می شه. حتی کيف خانمها يا لپ تاپ هم به عنوان دومين ساک دستی به حساب می آد و بايد يا يه جوری دوتا رو یکی بکنين يا يکيشو بگذارين و بياين(‌البته من اين قسمتش رو شانسی رد کردم)
افرادی که بيست سی سال از ايران دور بودن بدونن وقتی وارد ايران می شن در اولين برخوردشون پس از ورود احساس می کنن هيچ چيزی عوض نشده. فرودگاه مهرآباد همون مهرآباده. هنوز تعداد پرسنل بخش بازرسی گذرنامه از ۵-۴ نفر تغییری نکرده. حالا چه يک پرواز نشسته باشه چه ده تا. اگر چرخ حمل چمدان و بار هم نبود و پيدا نکردين مشکل خودتونه!
خلاصه مطلب این که قسمت خوب سفرتون تازه وقتی از در مهرآباد میاین بیرون شروع می شه.
تهران ظاهرا به جز ساخت و سازهای جدید تغییر چندانی نسبت به پارسال نکرده. فقط گرانی بیش از حد که متاسفانه تبدیل به سنت شده(به عنوان نمونه: چهار ویژه نامه نوروزی و یک کتاب سال ده هزار و هفتصد تومن)
از مامور پارکومتر که داشت فيشمو پر می کرد پرسيدم چقدر می شه؟ گفت بیخیالش، فقط عیدی منو بده!
پی نوشت: مقادیر زیادی سایت فیل شکن مورد نیاز است . اگه می تونین برام به zemestaan at gmail dot com ایمیل کنین.

Labels:

3:31 PM ساعت
5نظر <
لینک ثابت <

Sunday, March 11, 2007
تا کارام تموم شه و از فرودگاه بیام بیرون حدود ساعت چهار صبحه. یه راست می ریم دم نون بربریه تو شیرازجنوبی. در خونه شاطرو که توزیر زمین نونواییش زندگی می کنه می زنم و بیدارش می کنم. مثل پارسال غرولند کنان میاد بیرون و تنورش رو روشن می کنه. تا تنورش گرم شه می رم اونور خیابون دم دکه روزنامه فروشی. تازه اومدن و دارن صفحه روزنامه هارو لای هم می کنن. اول از همه ویژه نامه عید مجله فیلم رو برمی دارم. دو سه تا جدولم برای مادر بزرگم. یه دونه اعتماد ملی و بخارا.
هیچ وقت بیشتر از یک سال دور از ایران نبودم. این بار شد یک سال و هفت ماه.
اولین عید در ایران بعد از سه سال باید هیجان انگیز باشه.
می گفت بعد از اولین برخورد در مهرآباد با خودم گفتم عجب غلطی کردم برگشتم. نمی دونم چرا من دارم برای همون لحظه ثانیه شماری می کنم. از وقتی کوچ کردم خیلی زیاد یاد این حرف کیارستمی می کنم.

12:08 PM ساعت
7نظر <
لینک ثابت <

Sunday, March 04, 2007
2:40 AM ساعت
0نظر <
لینک ثابت <

 
وبلاگ انگلیسی