امسال تابستان شلوغ و پلوغیه برام. فردا دارم می رم مسافرت. بعد هم که برمی گردم دوست خیلی خیلی عزیزی(خوشبختانه روحش ازینجا خبر نداره که بفهمه چقدر عزیزه) از ایران میاد پیشم. بعد ازون هم که مامان و بابا و خواهر میان. تازه در این بین باید جامو هم عوض کنم که این همه مهمون توش جا بشن. عوض کردن ماشین و گذراندن امتحان ایالت هم بماند. هر روز صبح زیر دوش کارهایی که باید انجام بدم رو مرور می کنم و هر بار به این جمله تکراری "لعنتی، این رو هم یادم رفته بود" می رسم. وقتی آدم بخواد تمام امور زندگی شو یکه و تنها بچرخونه همین می شه دیگه. به هر حال همه اینها باعث می شه این وبلاگ هم بالاجبار یه استراحتی بکنه.
YAKAM0Z963
تابستون خوبي براتون آرزو ميكنم.