تا زمانی که زنده ام این قسمت از زندگی هرود را بازی خواهم کرد.
شاید اگر آل پاچینو تصمیم به ساخت فیلم
salomaybe نگرفته بود تراژدی سالومه هیچ وقت سر از لس آنجلس در نمیاورد. نمایش
سالومه شاهکار
اسکاروایلد که براساس داستانی از کتاب مقدس نوشته شده این روزها سالن وادسورث تیاتر لس آنجلس را مملو از مشتاقان تئاتر و به خصوص دوستداران بازیگر نقش هرود(آل پاچینو) کرده. سالومه به کارگردانی
استلا پارسون(برنده اسکار بهترین بازیگر نقش دوم زن برای فیلم بانی و کلاید) پس از اجراهای برادوی و بروکلین در حالی به روی صحنه میاد که تعدادی از بازیگران اصلی اش رو همراه نداره. البته با توجه به سبک متفاوت این اجرا که بیشتر شبیه به روخوانی متن نمایشنامه داره و اثری از لباسهای آنچنانی و حرکات تئاتر گونه نیست این مساله زیاد به چشم نمیاد. تاکید کارگردان بر روی صرفا روخوانی متن اسکار وایلد و بی توجهی به اصول اولیه تئاتر از قبیل صحنه آرایی و طراحی لباس تا جایی پیش می ره که می بینیم بازیگر نقش هرود آنتیپاس (پاچینو) با عینک آفتابی که به جای تاج روی سرش گذاشته ظاهر می شه و یا ازون جالب تر ورود سران قوم یهود با کت و شلوار و کراوات به روی صجنه است. اجرای تک پرده ای سالومه در حالی به پایان می رسه که هیچ کس تمایلی به ترک سالن تئاتر نداره. گویی تماشاگران دلشان می خواهد همچنان بنشینند تا پاچینو و دوستانش قصه ای دیگربرایشان تعریف کنند.
هرود آنتیپاس که عاشق دختر خوانده خود
سالومه است شبی از او تقاضا می کند که برایش برقصد و در عوض هر چه که او خواست حتی اگر نیمی از سرزمین پادشاهیش باشد را به او ببخشد. سالومه پس از اجرای
رقص معروف هفت حجاب از هرود تقاضای سر
یوکانان (یحیی) پیامبر سرزمین خود که عاشقش است را می کند. هرود علی رغم میل باطنی خود( به دلیل ترس از کشتن یوکانان پیامبر) دستور به قتل او می دهد. در پایان هنگامی که سالومه در کنار
سر بریده یوکانان مدیحه سرایی می کند هرود دستور به قتل او می دهد.
بقیه عکسها
صحبتهای آل پاچینو راجع به نمایش
خب، بالاخره کار طراحی قالب جدید تموم شد. اول از همه یک خسته نباشید بزرگ و تشکر خیلی بزرگتر از
مبین عزیز که حسابی زحمت کشید. با این که طرح ساده به نظر میاد ولی من تقریبا دوستمون رو کچل کردم با وسواس بازی هام.
تصمیم دارم چیزهای بیشتری به صفحه اضافه کنم. برای همین ممکنه در چند روز آینده اشکالاتی در بالا اومدن صفحه به وجود بیاد.
لینک رسانی جزو قسمتهایی بود که مدتها تصمیم داشتم به وبلاگ اضافه کنم. وبلاگ انگلیسی هم که از اول به راه افتادن این وبلاگ مد نظرم بود به زودی راه می افته. پیش زمینه صفحه هم همینطور که می بینید یه مقدار روشن تر شد. فکر می کنم به این صورت چشم کمتر اذیت بشه.
هر گونه پیشنهاد یا انتقاد صمیمانه پذیرفته می شود.
تولد، مرگ او بود*
امروز صدمین سالگرد تولد ساموئل بکته. خیلی دلم می خواست مطلبی در این مورد بنویسم ولی متاسفانه فرصت نشد.
اینجا می تونید مطلبی که سال گذشته در موردش نوشتم رو بخونید.
بی بی سی هم مطلب جالبی در این مورد نوشته. این
وب سایت هم منبع فوق العاده ایه برای آشنایی با کارهای بکت. پارسال که می خواستم مطلبم رو بنویسم خیلی ازش کمک گرفتم.
*سامویل بکت
آقا این سان فرانسیسکو عجب شهر با حالیه. مردمش بوق می زنن. تو خیابون راه می رن. وسائل حمل و نقل عمومی دارن و خلاصه هر چیز آدمواری که یه شهر درست و حسابی باید داشته باشه رو دارن. سان فرانسیسکو به عقیده خیلی ها آبروی شهرهای حاشیه ای غرب آمریکاست. برای اطلاع کسانی که با فرهنگ اینجا آشنا نیستن باید بگم که داستان شرق و غرب آمریکا یه چیزیه مثل تفاوت وودی آلن و اسپیلبرگ یا اسکورسیزی و کلینت ایست وود. مردم شرق اصولا غربیهارو(که سمبلش هم لس آنجلسه) مردمی سطحی یا به قول معروف typical که بیشتر دنبال ظواهر و مادیات هستن می دونن. البته هر وقت در این مورد صحبت می کنن با یک but حساب سان فرانسیسکو رو از شهرهای ساحل غربی جدا می کنن. همه این مقدمه چینی ها رو کردم که بگم عکسهای سفر رو می تونین
اینجا ببینید.
خانم زهره ارزنی در جواب نقدهای شروط ضمن عقد
مطلبی نوشتن که بد نیست بخونیدش. من متاسفانه باز هم قانع نشدم ولی دیگه ترجیح می دم چیزی نگم.
ژولیت بینوش در ایرانهر دم ازین باغ...ممنون از پویای عزیز بابت
تبریک یک سالگی وبلاگ.
دوروزیه که در سفرم. هتلمون توی
شهریه که جمعیتش 28 هزار نفره. این شهرهای کوچیک عالم خودشونو دارن. مخصوصا وقتی برای چند روز از یه شهر بزرگ و پر از هیاهو میری یه شهر کوچیک اثرش از ده تا آرام بخش بیشتره. خیلی جالب بود امروز صبح قبل از این که برم دنبال کارام گفتم یه دوری توی شهر بزنم. کم تر از ده دقیقه کل شهر رو گشتم وهمه جارو دیدم. اینجایی که هستیم حدود 30 مایل(تقریبا 50 کیلومتر) تا سان فرانسیسکو فاصله داره و من دارم ثانیه شماری میکنم که تا قبل برگشتم فرصتی گیر بیاد و این مروارید غرب آمریکا رو ببینم. امیدوارم فردا کارام زودتر تموم شه برسم یه سری برم چون شبش هم دارم برمی گردم. از اتفاقات جالب دیگه این سفر بحث حدودا دوساعته ام با یک سرباز آمریکایی که دوسالی توی کره جنوبی خدمت می کرده بود. من تمام تلاشم رو کردم که قانعش کنم جنگ عراق اشتباه بود و اون هم تمام تلاشش رو کرد که منو قانع کنه جنگ کار لازمی بود و جالب این که هیچ کدوممون هم نتونستیم طرف مقابل رو قانع کنیم. شاید بعدا راجع به این بحث مفصل نوشتم چون حرفهایی که این سرباز سابق(می گفت راننده تانک بوده!) می زد تاحدودی نشون می داد چجوری دولت آمریکا ارتششو شستشوی مغزی می ده و می فرسته سراسر دنیا که اکثرشون صداشون در نمیاد که مثلا ما برای چی باید الان در گینه بیسائو باشیم!(می گفت هرجا که سربازهای آمریکایی هستن اگر اونجا رو ترک کنن جنگ راه میافته)توضیحات بیشتر در پستهای بعدی.
راستی کم کم با این قالب عصر حجری خداحافظی کنین که به زودی تغییرات جدی در این مکان صورت خواهد گرفت!
صدای بعضی آدما جادوییه. دریا دادور(که تا امروز صبح نمی شناختمش) یکی از همین آدماس. تا الان فکر کنم صدبار همین تکه های کوتاهی که تو وبسایتش گذاشته را گوش کردم. عجیبه که تو این قحطی خواننده خوب هنوز مطرح نشده.
وب سایت رسمی دریا دادور
زمان اینجا مثل برق می گذره. انگار همین دیروز بود داشتم با لیلا چونه می زدم که من نوشتن بلد نیستم و اون می گفت تو حالا راهش بنداز بقیه اش هم درست می شه. انگار همین دیروز بود که سیزده بدر رو تحریم کرده بودم و از زور بیکاری و اینکه سر خودم رو گرم کنم این وبلاگ رو راه انداختم. و حالا به تقویم که نگاه می کنم یک سال گذشته.
روزی که این وبلاگ رو زدم اصلا
نمی دونستم که اینجا قراره چجوری بشه. الان هم که به مطالب قبلیم دارم نگاه می کنم می بینم انقدر مطالب هشت الهفت نوشتم و از هر دری سخنی که هنوزم نمی شه این وبلاگ رو در طبقه بندی خاصی جاش داد.
از چند نفر از دوستام که می دونستم مطالب وبلاگ رو دائما دنبال می کنن خواستم ایراداتش رو بهم بگن. متاسفانه اکثرا تعریف کردن و فقط در چند مورد ایراد گرفتن. سیخول عزیز که با پیش زمینه سیاه(که عمرا عوضش نمی کنم) و فونت( که عوضش کردم. خوب شده؟) اشکال داشت. در ضمن معتقده این وبلاگ بیشتر وبلاگ خبریه که خود با این که با این طبقه بندی موافق نیستم می بینم درست میگه چون حدود هفتاد درصد نوشته هام یا گزارش جاهاییه که رفتم یا لینک به مطالب دیگران.
لیلا هم مشکل اصلی اش مطالب سیاسین. می گه شمایی که درخارج ایران هستید درک درستی از مسائل داخل ایران ندارید و تحلیل هاتون زیاد با تحولات مردم داخل ایران مطابقت نداره. من خودم هم زمانی که ایران بودم همین طور فکر می کردم اینجا هم اصراری به سیاسی نوشتن ندارم ولی بعضی مسائل گاهی اوقات انقدر به آدم فشار میاره که مجبورت می کنه یه چیزی در موردشون بنویسی.
لیلا علاوه بر اون با نوشته های شماره دار هم مشکل داره که البته خود من چون این جور نوشتن رو دوست دارم و بعضی اوقات که می خوام در مورد چند چیز مختلف بنویسم این روش خیلی بهم کمک می کنه نمی تونم کاریش بکنم.
ماندانا و دیوار و چند نفر دیگه هم از دیر به دیر آپدیت شدن وبلاگ گله کردن که اون رو هم به دو دلیل متاسفانه کاری اش نمی تونم بکنم . دلیل اول همون مشغله کاری و درسیه. دلیل دوم هم اینه که من هروقت مطلبی می نویسم بدون اغراق 2 تا 3 ساعت روش وقت می گذارم(تازه آخرش بازم نتیجش راضی ام نمی کنه) برای همین کند بودنم از خیر خیلی نوشته ها می گذرم.
چند نفر هم در نظراتشون فقط تعریف و تمجید کردن و چون من اصولا با این جور چیزها میونه ای ندارم(ضمن تشکر)هیچ کدوم رو اینجا نمیارم. تعدادی هم قولهایی دادن که بعدا نقدی بنویسن که اونارم هر موقع به دستم رسید میزارمشون.
بزرگترین حسنی که این وبلاگ برای من به عنوان نویسنده داشته دوست های خوبیه که از این طریق پیدا کردم. دوستی های مجازی که ارزششون بیشتر از خیلی از دوستی های واقعی کنونیه.
به هر جهت قصدم از نوشتن این مطلب بیشتر این بود که ایرادات وبلاگ رو از خواننده هاش بپرسم و تا جایی که می تونم برطرفشون کنم.
شما هم اگر نظری پیشنهادی دارید لطفا برام بینویسید. اطلاعات آماری:
تعداد کل نوشته ها :131 مطلب(حدود 11 نوشته در ماه)
پرمخاطب ترین مطلب:
سفرنامه ایران(422 بازدید)
پرمخاطب ترین گزارش :
ایرج پزشکزاد و دایی جان ناپلئونپرمخاطب ترین مطلب سینمایی :
حواشی اسکار هفتاد و هشتمپرمخاطب ترین مطلب سیاسی :
نه بزرگ این بار به اصلاح طلبان
ابراهیم نبوی طبق برنامه
تور آمریکاش جمعه 14 آپریل در سالن
Morgan-Wixon سانتا مونیکا برنامه داره. فروش بلیط از هفته دیگه شروع می شه .اگه دوست دارید برنامه رو ببینید زودتر بلیط بخرین چون ظرفیت سالن زیاد نیست.
تلفن اطلاعات: 3108287519
4نظر <
لینک ثابت <