یکشنبه چهارم دسامبر ایرج پزشکزاد به دعوت کانون فیلم لس آنجلس در جلسه ای که برای نقد و بررسی رمان و سریال دایی جان ناپلئون برگزارشد شرکت کرد و به سوالات شرکت کنندگان پاسخ داد. از مصاحبه چند ماه پیش روزآنلاین انتظار دیدن شخصی رو داشتم که دقیقا برعکسشو در این شب دیدم. پزشکزاد انسانی بسیار افتاده و دوست داشتنی ، آروم و در عین حال بسیار شوخ طبع و ازون چهره هایی که هیچ وقت از نگاه کردنشون سیر نمی شی هستش. ا
در ابتدای برنامه شخص پزشکزاد پس از معرفی های معمول به روی صحنه اومد و توضیحاتی در مورد خود رمان و چگونگی ساخت سریال داد. خالق دایی جان ناپلئون از ترجمه این کتاب به زبانهای آلمانی ، انگلیسی و روسی یاد کرد و عنوان کرد که علی رغم چهار بار تجدید چاپ این اثر به زبان روسی هیچ گونه سودی ازین بابت نصیبش نشده. او همچنین یاد آور شد بعد از اشاره ای که آذر نفیسی در کتاب خودش "لولیتا خوانی در تهران" از این کتاب کرد راندوم هاوس ناشر معروف نیویورکی تصمیم گرفت دایی جان ناپلئون رو با مقدمه ای از آذر نفیسی و پیشگفتاری از خود پزشکزاد تجدید چاپ کنه.
پزشکزاد کمی هم در باره شخصیتهای رمان صحبت کرد. به طور مثال از مش قاسم و اجرای تاریخی پرویز فنی زاده یاد کرد و گفت شخصیت مش قاسم رو از یکی از نوکرهای دوران کودکی خانواده خودش به نام مش عباس گرفته که به دلیل ملاحظاتی اسم اورو تغییر داده. گویا مش عباس هم مثل مش قاسم انسانی خیال پرداز بوده و به گفته پزشکزاد برای هر سوال بچه ها (که جرات نداشتند در مورد چیزهای مختلف از بزرگتراشون سوال کنن و به همین دلیل به مش عباس پناه می آوردن) یک داستان تخیلی و جالب سر هم می کرده. از مشترکات دیگه مش عباس و مش قاسم این که هر دو اهل غیاث آباد قم بودند.
پرویز صیاد هم که اونجا بود چند خاطره از دوران ساخت سریال تعریف کرد و گفت وقتی تقوایی نقش اسداله میرزا رو به او پیشنهاد کرده اصلا باورش نمی شده که یکی از کلیدی ترین نقشهای این سریال رو به او محول کنن و بدون لحظه ای مکث به تقوایی جواب مثبت داده. در ادامه هم گفت پس از پایان سریال پزشکزاد اورو کناری کشیده و گفته از تمام انتخابهای تقوایی من فقط با انتخاب تو مشکل داشتم که حالا می بینم اشتباه کرده بودم. ا
پزشکزاد در مورد ایده کار کار انگلیساست هم گفت زمانی که بچه بودم هر اتفاقی که در ایران میافتاد مردم سریعا به انگلیس ربطش می دادن و مثلا با اومدن نخست وزیر جدید همه جا عنوان می شد که نوکر جدید انگلیسها اومد سر کار. دعواهای خانوادگی هم تقریبا اقتباسهای مستقیمی هستند از منازعات فامیل بزرگ پزشکزاد که چشم دیدن همو نداشتن. داستان عشق سعید و لیلا هم با کمی تلخیص تجربه اولین عشق نویسنده رمانه.
کارمند سابق وزارت خارجه یاد آور شد که این کتاب رو در زمان دوران ماموریتش در سویس نوشته که بعدا به پیشنهاد و اصرار یکی از دوستان نزدیکش اون رو به صورت پاورقی در مجله فردوسی منتشر کرد و بعدها به به دلیل استقبال فوق العاده مردم به صورت کتاب منتشرش کرد. او همچنین یاد آور شد که در موقع چاپ دایی جان ناپلئون به صورت پاورقی تغییراتی در داستان به وجود می آورده که با تموم شدن هر قسمت خواننده ها کنجکاو بشن ادامه قصه رو بخونن. البته گویا به قدری این تغییرات خوب از آب در اومدن که نویسنده هنگام چاپ کردن کتاب از حذف اونها منصرف می شه. تنها قسمتی از کتاب که پزشکزاد هنوز هم باهاش مشکل داره قسمت پایانیشه که هنوزم نویسنده در صدد تغییر اون در چاپ های جدیده. به عقیده او قسمتی که اسداله میرزا داستان فرار زنش رو با یک عرب توضیح میده( که این بخش رو هم به گفته خودش از زندگی یکی از دوستان اهل موسیقیش گرفته و گویا به دلیل ضد زن بودن هم مورد اعتراض عده ای قرار می گیره)اضافی و دارای اشکاله.
پزشکزاد با اشاره به استقبال روشنفکران و منتقدین آن دوران، چپی ها و توده ای های اون دوران رو تنها مخالفین این کتاب معرفی کرد و اضافه کرد قشر روحانی و مذهبی بعد از پخش سریال شروع به انتقاد از محتویات رمان کردند. به عقیده او مخالفت توده ای ها فقط به دلیل تعریف هویدا نخست وزیر وقت ایران از این رمان بود و همچنین اشاره کرد که جو آن زمان به این صورت بود که اگر کتاب یا فیلم یا هر اثر هنری ارائه می شد باید به نوعی نیش و کنایه ای به حکومت می زد تا مورد استقبال منتقدان چپ قرار بگیره. ا
در ابتدای قسمت دوم برنامه بخش کوتاهی از سریال پخش شد و بعد از اون ایرج پزشکزاد به همراه پرویز صیاد به سوالات حضار جواب دادند.صیاد با مقایسه دایی جان ناپلئون و دن کیشوت تفاوت فرهنگ شرق و غرب رو یاد آور شد و اضافه کرد دن کیشوت و سانچو پانچا برای آینده زندگی و مبارزه می کنند در حالی که دایی جان ناپلئون و مش قاسم در گذشته خود غرق شده اند. ا
پزشکزاد در پایان برنامه بیوگرافی خودش رو به طور خلاصه به درخواست یکی از حضار بیان کرد:ا
"از پدری پزشک و مادری معلم به دنیا اومدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران و تحصیلات عالیه رو در فرانسه در رشته حقوق گذروندم. بعد از فارق التحصیلی به استخدام وزارت امور خارجه در اومدم و به عنوان دیپلمات تا انقلاب در اونجا کار کردم. بعد از انقلاب از کار اخراج شدم بطوری که حتی حقوق بازنشستگیم شامل حالم نشد. بعد از اون به فرانسه برگشتم و به کار روزنامه نگاری و قلم زنی و نوشتن اراجیف! مشغول شدم" ا
در حاشیه:ا
*پزشکزاد در جایی به پاورقی های کیهان (احتمالا نیمه پنهان) هم اشاره کردو گفت از دید کیهانی ها و بعضی از حکومتیان این کتاب توسط وزارت امور خارجه وقت برای کمرنگ کردن سنتها و عقاید مردم نوشته شده و من فقط ویراستار این کتاب بوده ام.ا
*برگزار کنندگان این مراسم هیچ گونه آمادگی برای اجرای این برنامه نداشتند. سیستم صدا کاملا ایراد داشت و جالب این که حتی پایه ای برای نگه داشتن میکروفن در ابتدای برنامه نبود و مجری از پزشکزاد درخواست کرد بایستد و بلندگو رو در دست نگه دارد که پزشکزاد با مظلومیت خاصی گفت من بدلیل پا درد نمی تونم بایستم و به همین دلیل مجریان برنامه مجبور شدند راه حل بهتری برای این کار پیدا کنند. انگار نه انگار که یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر مهمان جلسس.ا
*پرویز صیاد با ذکر خاطره ای از غلامحسین نقشینه(که از طریق خواهر او شنیده بود) گفت روزی بازیگر نقش دایی جان ناپلئون که در صف ارزاق ایستاده بوده در جواب یکی از اشخاص داخل صف که اورو می شناسه ومی پرسه آقای نقشینه چه خبر می گه نگفتم انگلیسا میان!ا
*پزشکزاد گفت در یکی از دیدارهای وزیر امور خارجه انگلیس از ایران برق ساختمون وزارت خارجه می ره و مدتی طول می کشه تا برق وصل بشه و در همون تاریکی یک نفر با لهجه انگلیسی میگه کار کار انگلیساس و بعد که برق میاد متوجه می شن وزیر مختار انگلیس بوده که این حرف رو زده.ا
در ابتدای برنامه شخص پزشکزاد پس از معرفی های معمول به روی صحنه اومد و توضیحاتی در مورد خود رمان و چگونگی ساخت سریال داد. خالق دایی جان ناپلئون از ترجمه این کتاب به زبانهای آلمانی ، انگلیسی و روسی یاد کرد و عنوان کرد که علی رغم چهار بار تجدید چاپ این اثر به زبان روسی هیچ گونه سودی ازین بابت نصیبش نشده. او همچنین یاد آور شد بعد از اشاره ای که آذر نفیسی در کتاب خودش "لولیتا خوانی در تهران" از این کتاب کرد راندوم هاوس ناشر معروف نیویورکی تصمیم گرفت دایی جان ناپلئون رو با مقدمه ای از آذر نفیسی و پیشگفتاری از خود پزشکزاد تجدید چاپ کنه.
پزشکزاد کمی هم در باره شخصیتهای رمان صحبت کرد. به طور مثال از مش قاسم و اجرای تاریخی پرویز فنی زاده یاد کرد و گفت شخصیت مش قاسم رو از یکی از نوکرهای دوران کودکی خانواده خودش به نام مش عباس گرفته که به دلیل ملاحظاتی اسم اورو تغییر داده. گویا مش عباس هم مثل مش قاسم انسانی خیال پرداز بوده و به گفته پزشکزاد برای هر سوال بچه ها (که جرات نداشتند در مورد چیزهای مختلف از بزرگتراشون سوال کنن و به همین دلیل به مش عباس پناه می آوردن) یک داستان تخیلی و جالب سر هم می کرده. از مشترکات دیگه مش عباس و مش قاسم این که هر دو اهل غیاث آباد قم بودند.
پرویز صیاد هم که اونجا بود چند خاطره از دوران ساخت سریال تعریف کرد و گفت وقتی تقوایی نقش اسداله میرزا رو به او پیشنهاد کرده اصلا باورش نمی شده که یکی از کلیدی ترین نقشهای این سریال رو به او محول کنن و بدون لحظه ای مکث به تقوایی جواب مثبت داده. در ادامه هم گفت پس از پایان سریال پزشکزاد اورو کناری کشیده و گفته از تمام انتخابهای تقوایی من فقط با انتخاب تو مشکل داشتم که حالا می بینم اشتباه کرده بودم. ا
پزشکزاد در مورد ایده کار کار انگلیساست هم گفت زمانی که بچه بودم هر اتفاقی که در ایران میافتاد مردم سریعا به انگلیس ربطش می دادن و مثلا با اومدن نخست وزیر جدید همه جا عنوان می شد که نوکر جدید انگلیسها اومد سر کار. دعواهای خانوادگی هم تقریبا اقتباسهای مستقیمی هستند از منازعات فامیل بزرگ پزشکزاد که چشم دیدن همو نداشتن. داستان عشق سعید و لیلا هم با کمی تلخیص تجربه اولین عشق نویسنده رمانه.
کارمند سابق وزارت خارجه یاد آور شد که این کتاب رو در زمان دوران ماموریتش در سویس نوشته که بعدا به پیشنهاد و اصرار یکی از دوستان نزدیکش اون رو به صورت پاورقی در مجله فردوسی منتشر کرد و بعدها به به دلیل استقبال فوق العاده مردم به صورت کتاب منتشرش کرد. او همچنین یاد آور شد که در موقع چاپ دایی جان ناپلئون به صورت پاورقی تغییراتی در داستان به وجود می آورده که با تموم شدن هر قسمت خواننده ها کنجکاو بشن ادامه قصه رو بخونن. البته گویا به قدری این تغییرات خوب از آب در اومدن که نویسنده هنگام چاپ کردن کتاب از حذف اونها منصرف می شه. تنها قسمتی از کتاب که پزشکزاد هنوز هم باهاش مشکل داره قسمت پایانیشه که هنوزم نویسنده در صدد تغییر اون در چاپ های جدیده. به عقیده او قسمتی که اسداله میرزا داستان فرار زنش رو با یک عرب توضیح میده( که این بخش رو هم به گفته خودش از زندگی یکی از دوستان اهل موسیقیش گرفته و گویا به دلیل ضد زن بودن هم مورد اعتراض عده ای قرار می گیره)اضافی و دارای اشکاله.
پزشکزاد با اشاره به استقبال روشنفکران و منتقدین آن دوران، چپی ها و توده ای های اون دوران رو تنها مخالفین این کتاب معرفی کرد و اضافه کرد قشر روحانی و مذهبی بعد از پخش سریال شروع به انتقاد از محتویات رمان کردند. به عقیده او مخالفت توده ای ها فقط به دلیل تعریف هویدا نخست وزیر وقت ایران از این رمان بود و همچنین اشاره کرد که جو آن زمان به این صورت بود که اگر کتاب یا فیلم یا هر اثر هنری ارائه می شد باید به نوعی نیش و کنایه ای به حکومت می زد تا مورد استقبال منتقدان چپ قرار بگیره. ا
در ابتدای قسمت دوم برنامه بخش کوتاهی از سریال پخش شد و بعد از اون ایرج پزشکزاد به همراه پرویز صیاد به سوالات حضار جواب دادند.صیاد با مقایسه دایی جان ناپلئون و دن کیشوت تفاوت فرهنگ شرق و غرب رو یاد آور شد و اضافه کرد دن کیشوت و سانچو پانچا برای آینده زندگی و مبارزه می کنند در حالی که دایی جان ناپلئون و مش قاسم در گذشته خود غرق شده اند. ا
پزشکزاد در پایان برنامه بیوگرافی خودش رو به طور خلاصه به درخواست یکی از حضار بیان کرد:ا
"از پدری پزشک و مادری معلم به دنیا اومدم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران و تحصیلات عالیه رو در فرانسه در رشته حقوق گذروندم. بعد از فارق التحصیلی به استخدام وزارت امور خارجه در اومدم و به عنوان دیپلمات تا انقلاب در اونجا کار کردم. بعد از انقلاب از کار اخراج شدم بطوری که حتی حقوق بازنشستگیم شامل حالم نشد. بعد از اون به فرانسه برگشتم و به کار روزنامه نگاری و قلم زنی و نوشتن اراجیف! مشغول شدم" ا
در حاشیه:ا
*پزشکزاد در جایی به پاورقی های کیهان (احتمالا نیمه پنهان) هم اشاره کردو گفت از دید کیهانی ها و بعضی از حکومتیان این کتاب توسط وزارت امور خارجه وقت برای کمرنگ کردن سنتها و عقاید مردم نوشته شده و من فقط ویراستار این کتاب بوده ام.ا
*برگزار کنندگان این مراسم هیچ گونه آمادگی برای اجرای این برنامه نداشتند. سیستم صدا کاملا ایراد داشت و جالب این که حتی پایه ای برای نگه داشتن میکروفن در ابتدای برنامه نبود و مجری از پزشکزاد درخواست کرد بایستد و بلندگو رو در دست نگه دارد که پزشکزاد با مظلومیت خاصی گفت من بدلیل پا درد نمی تونم بایستم و به همین دلیل مجریان برنامه مجبور شدند راه حل بهتری برای این کار پیدا کنند. انگار نه انگار که یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر مهمان جلسس.ا
*پرویز صیاد با ذکر خاطره ای از غلامحسین نقشینه(که از طریق خواهر او شنیده بود) گفت روزی بازیگر نقش دایی جان ناپلئون که در صف ارزاق ایستاده بوده در جواب یکی از اشخاص داخل صف که اورو می شناسه ومی پرسه آقای نقشینه چه خبر می گه نگفتم انگلیسا میان!ا
*پزشکزاد گفت در یکی از دیدارهای وزیر امور خارجه انگلیس از ایران برق ساختمون وزارت خارجه می ره و مدتی طول می کشه تا برق وصل بشه و در همون تاریکی یک نفر با لهجه انگلیسی میگه کار کار انگلیساس و بعد که برق میاد متوجه می شن وزیر مختار انگلیس بوده که این حرف رو زده.ا
ای ای ای...
بابا ناسلامتی ما در این پرتقال آباد همولایتی هستیم!
به هر حال ممنون از شرح مبسوطی که از جلسه داده بودین.
benazaram jaleb bood.