Monday, September 22, 2008
حدیث حسنت در داستان نگنجد*

اولین بار صدایش رو در دانشگاه اصفهان شنیدم. در بین صندلی ها دنبال جای خودم می گشتم که صدایی مسخم کرد. متنی کوتاه بود درباره اصفهان. شناخت زیادی از او نداشتم. در حقیقت به دو دلیل آنجا رفته بودم یکی اینکه دوستم از طریق پدرش که در شهرداری سمتی داشت بلیط مجانی داشت و دوم اینکه می خواستم ببینم این شجریان که می گویند کیست. دوران نوجوانی بود و بیگانگی با موسیقی سنتی ولی به محض شنیدن آن صدای جادویی از خود بی خود شدم. انتظار چنین چیزی را نداشتم. بعد از چند دقیقه استاد به روی صحنه آمد. تکنوازی شروع شد و ناگهان دیدیم که شجریان قبل از اینکه شروع به آواز کند صحنه را ترک کرد. همه متحر بودند که چه اتفاقی افتاده. گروه نوازندگان هم حیران بعد از یک دقیقه صحنه را ترک کردند. چند لحظه بعد کسی از پشت میکروفن اعلام کرد که نور و چراغ دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری تمرکز استاد را به هم زده و به همین دلیل ایشان آمادگی اجرای کنسرت را ندارند. حضار اول شروع کردند به ناسزاگویی به کسانی که فرهنگ کنسرت رفتن ندارند. بعد از چند دقیقه سوت و تشویق وقتی که فهمیدند کار جدی است شروع کردند به انتقاد از استاد و اینکه شجریان اصولا آدم مغرور و از خود راضی است و این چه وضعی است و...
پس از مدتی استاد به روی صحنه آمد و بدون اینکه کلامی در این مورد بگوید برنامه را اجرا کرد و رفت. این اولین خاطره من از شجریان و موسیقی او بود.
زمان می گذشت و من که جرقه ای درم به وجود آمده بود سعی می کردم گوش موسیقیایی خودم رو با موسیقی اصیل ایرانی آشنا تر کنم. هنوز با موسیقی شجریان ارتباط برقرار نکرده بودم و بیشتر تحت تاثیر کارهای شهرام ناظری بودم. تا اینکه آلبوم شب سکوت کویر به بازار آمد و من دوباره مسخ این صدای جادویی و موسیقی حیران کننده اش شدم. زمستان است کار بعدی استاد بود که مثل ضربه ای مهلک مرا بی قرار و شیدای این سبک موسیقی کرد.
از آن روز به بعد جایگزینی برای این موسیقی پیدا نکردم و تاثیر این کارها تا حدی بود که تصمیم به یادگیری موسیقی گرفتم . از روزی که ساز در دستم گرفتم احترامم به موسیقی و بخصوص موسیقی اصیل ایرانی صد برابر شد. در ضمن معنی آن ترک صحنه استاد رو که من هم به حساب غرور او گذاشته بودم متوجه شدم.
اولد مهر تولد هنرمندی است که تمام حرفها ، بغض ها و اعتراض هایش را به شرایط موجود رو در کارهایش به مردم می زد. برخلاف هنرمندانی که قبل یا بعد از برنامه هایشان نصیحتی شعاری چیزی نثار مردم می کردند ، در هفت هشت کنسرتی که از او دیدم هرگز ندیدم که صحبتی غیر از آواز و موسیقی با مخاطبش کرده باشد. مگر در مواردی که صدایش را درآوردند همواره حرفش را با اشعاری که انتخاب می کند به مردم می زند. حتی اگر موسیقی او را به هردلیلی نپسندیم در سلیقه و استعداد او برای انتخاب اشعار نمی توان شک کرد. از فریاد و زمستان است تا قاصدک ، بی داد و ایران ای سرای امید وصدها اثر دیگر که راوی شرایط زمانه خود بوده اند. حرفهای گنجانده شده در این چند ده آلبوم که روایت گر تاریخ چهار دهه ایران است اگر قرار بود به صورت کلام گفته شود از مثنوی هفتاد من هم بیشتر شده بود. شجریان با آثارش کاری کرده است که بسیاری از ادبا ، سیاستمداران و روشنفکران ما موفق به انجام دادنش نشدند. او ساز خاموش ما بوده و هست.
تولدت مبارک استاد.

* عطار( ازآلبوم آسمان عشق)

Labels: ,

12:46 AM ساعت

لینک ثابت <

نظرات2
Anonymous Anonymous

چه جالب منم با "شب سکوت کویر: به صدا و بعدتر منش شجریان دل باختم....
 
Anonymous Anonymous

چقدر خوب نوشتید. اشک به چشمانم آمد. مرغ سحر و بزن آن زخمه و آواز در مثنوی افشاری... جوری که آدم فکر می کند مگر بهتر از این هم می تواند باشد؟
  Post a Comment

 
وبلاگ انگلیسی