اينجا به کلی يخ زده. دستهای من هم. بیشتر از سه ماهه که از اينجا دورهستم. نه اينکه موضوعی برای نوشتن نباشه که خود سفرنامه ايران به تنهایی هرروزش ده ها خط برای نوشتن داشت.
دليل اصلی اين غيبت اين بود که چند وقتی است به اين نتيجه رسيدم که بهتره بيشتر بخونم تا اين که فکر نوشتن باشم.
اما برگرديم به سفر ايران. بزرگترين ره آورد اين سفر آغاز زندگی مشترکی بود که از ششم ارديبهشت امسال کلید خورد. تجربه ای شیرین و متفاوت از هرنوع تجربه قبلی در زندگی. چیزی شبیه به دوباره متولد شدن و دوباره تجربه کردن و آموختن.
دوست دارم بیشتر از سفر ایران بنویسم که هنوز هم دارم با خاطرات خوش این سفر زندگی می کنم. از دوستی هایی که شکل گرفت. از تجربه های شیرین و در عین حال بامزه ازدواج به سبک ایرانی و همین طور از برخوردهای روزانه ام با مردم عادی.
این نوشته کوتاه رو به عنوان دست گرمی می نویسم به امید این که یخ های زمستانی این وبلاگ دراین گرمای تابستان باز بشن.
ممنون از همه دوستایی که در این مدت مرتب به اینجا سر می زدند و دست خالی می رفتند.
دليل اصلی اين غيبت اين بود که چند وقتی است به اين نتيجه رسيدم که بهتره بيشتر بخونم تا اين که فکر نوشتن باشم.
اما برگرديم به سفر ايران. بزرگترين ره آورد اين سفر آغاز زندگی مشترکی بود که از ششم ارديبهشت امسال کلید خورد. تجربه ای شیرین و متفاوت از هرنوع تجربه قبلی در زندگی. چیزی شبیه به دوباره متولد شدن و دوباره تجربه کردن و آموختن.
دوست دارم بیشتر از سفر ایران بنویسم که هنوز هم دارم با خاطرات خوش این سفر زندگی می کنم. از دوستی هایی که شکل گرفت. از تجربه های شیرین و در عین حال بامزه ازدواج به سبک ایرانی و همین طور از برخوردهای روزانه ام با مردم عادی.
این نوشته کوتاه رو به عنوان دست گرمی می نویسم به امید این که یخ های زمستانی این وبلاگ دراین گرمای تابستان باز بشن.
ممنون از همه دوستایی که در این مدت مرتب به اینجا سر می زدند و دست خالی می رفتند.
و این که منتظر نوشته هات هستم.
خیلی خیلی مبارکه !
خوب پس متظر خبرهای بهاری این کلبه زمستونی هستیم :)
و تبریک...