تا کارام تموم شه و از فرودگاه بیام بیرون حدود ساعت چهار صبحه. یه راست می ریم دم نون بربریه تو شیرازجنوبی. در خونه شاطرو که توزیر زمین نونواییش زندگی می کنه می زنم و بیدارش می کنم. مثل پارسال غرولند کنان میاد بیرون و تنورش رو روشن می کنه. تا تنورش گرم شه می رم اونور خیابون دم دکه روزنامه فروشی. تازه اومدن و دارن صفحه روزنامه هارو لای هم می کنن. اول از همه ویژه نامه عید مجله فیلم رو برمی دارم. دو سه تا جدولم برای مادر بزرگم. یه دونه اعتماد ملی و بخارا.
هیچ وقت بیشتر از یک سال دور از ایران نبودم. این بار شد یک سال و هفت ماه.
اولین عید در ایران بعد از سه سال باید هیجان انگیز باشه.
می گفت بعد از اولین برخورد در مهرآباد با خودم گفتم عجب غلطی کردم برگشتم. نمی دونم چرا من دارم برای همون لحظه ثانیه شماری می کنم. از وقتی کوچ کردم خیلی زیاد یاد این حرف کیارستمی می کنم.
هیچ وقت بیشتر از یک سال دور از ایران نبودم. این بار شد یک سال و هفت ماه.
اولین عید در ایران بعد از سه سال باید هیجان انگیز باشه.
می گفت بعد از اولین برخورد در مهرآباد با خودم گفتم عجب غلطی کردم برگشتم. نمی دونم چرا من دارم برای همون لحظه ثانیه شماری می کنم. از وقتی کوچ کردم خیلی زیاد یاد این حرف کیارستمی می کنم.
:)
رسیدن بخیر.
Bavaria...