Wednesday, December 28, 2005
کلاس اول دبیرستان یه معلم ادبیات داشتیم به اسم آقای فرهمند که لر بود. لحن حرف زدن خاص خودشو داشت و معمولا حرفاش با فحش و بد و بیراه همراه بود. یه بارکه داشت راجع به فلسفه زندگی حرف می زد یهو به طور ناگهانی داغ کرد و با داد گفت: الاغ! تولدتو جشن می گیری؟ یک سال پیر شدی تازه جشنم می گیری؟
اصولا من با این مسئله همیشه موافق بودم و مخالف صد در صد جشن گرفتن تولدم. البته با استدلال خاص خودم. به نظر من آخرین کاری که آدم برای سالروز به دنیا اومدنش باید بکنه اینه که این روز رو جشن بگیره. 1
11:15 PM ساعت

لینک ثابت <

نظرات7
Anonymous Anonymous

daghighan!!!
 
Anonymous Anonymous

نزدیکی به مرگه دیگه! اینه
 
Anonymous Anonymous

How are u? Sorry I missed your call. I was in Las vegas. I am back in Toronto and hope u are having fun in Vanc.
 
Blogger ریرا

shayad khoshhalim ke 1 sal gozashte o hanooz ham zendeiim, ya shayad bayad khoshhal bashim ke inbar ham be andazeye ghabl nazdik shodim o na bishtar...
 
Blogger ریرا

shayad khoshhalim ke 1 sal gozashte o hanooz ham zendeiim, ya shayad bayad khoshhal bashim ke inbar ham be andazeye ghabl nazdik shodim o na bishtar...
 
Anonymous Anonymous

معمولا افراد که برای خودشون جشن تولد نمیگیرند. خودشون هم که به خودشون کادوی تولد نمیدند. بلکه از اطرافیان و نزدیکان این کار رو انجام میدن. بنظر من این کادو دادن و جشن تولد برای اطرافیان گرفتن در روز تولدشون ؛ نشون دهنده اینه که تولد طرف مقابل برای ما عزیز بوده؛ به یادش هستیم و از اینکه باماست خوشحالیم و قدرش رو میدونیم...
 
Anonymous Anonymous

میشه لینک بدم؟
  Post a Comment

 
وبلاگ انگلیسی