کلاس اول دبیرستان یه معلم ادبیات داشتیم به اسم آقای فرهمند که لر بود. لحن حرف زدن خاص خودشو داشت و معمولا حرفاش با فحش و بد و بیراه همراه بود. یه بارکه داشت راجع به فلسفه زندگی حرف می زد یهو به طور ناگهانی داغ کرد و با داد گفت: الاغ! تولدتو جشن می گیری؟ یک سال پیر شدی تازه جشنم می گیری؟
اصولا من با این مسئله همیشه موافق بودم و مخالف صد در صد جشن گرفتن تولدم. البته با استدلال خاص خودم. به نظر من آخرین کاری که آدم برای سالروز به دنیا اومدنش باید بکنه اینه که این روز رو جشن بگیره. 1
اصولا من با این مسئله همیشه موافق بودم و مخالف صد در صد جشن گرفتن تولدم. البته با استدلال خاص خودم. به نظر من آخرین کاری که آدم برای سالروز به دنیا اومدنش باید بکنه اینه که این روز رو جشن بگیره. 1
لینک ثابت <