این هم پنج نکته بنده که احتمالا خوانندگان این وبلاگ نمی دونند:
۱- زمانی بزرگترین آرزوم مردن بود. البته الان هم زیاد دل خوش از زندگی ندارم ولی تا حدودی از اون فضای نیهیلیستی دور شدم.
۲- مخالف شدید بچه دار شدنم. به نظرم بزرگترین ظلمی که یک نفر می تونه انجام بده اینه که یک انسان دیگه رو به این دنیا بیاره. ولی از اونجایی که عاشق بچه ها هستم می خوام تا جایی که وسعم برسه بچه به فرزندی قبول کنم.
۳- برخلاف خیلی ها که فکر می کنن از توی قنداق شجریان گوش می کرد باید اعتراف کنم که موسیقی رو با اندی و کوروس شروع کردم. ۷-۸ ساله بودم که آلبوم بلا در اومده بود و من خیلی باهاش حال می کردم. بعدا یک سیر تکاملی رو طی کردم و از اندی کوروس به ابی ، سیاوش قمیشی ، داریوش ، شهرام ناظری و بالاخره شجریان تغییر فاز دادم و الان هم نود درصد اوقات موسیقی سنتی گوش می دم. جالب این که قدیم ها مخالف شدید شجریان و شجریان گوش کنها بودم. فکر می کردم هر کی میخواد ادای روشن فکری در بیاره می شینه و این ناله و فریاد ها رو گوش می کنه.
۴- کتابها و فیلمهای محسن مخملباف تا حدود زیادی طرز نگاه کردنم رو به دنیا عوض کرد. نسبی نگاه کردن به مسايل رو با مصاحبه ها و داستان های اون یاد گرفتم. با این که این روزها خیلی ها مخالفشن من هنوزم کارهاشو دوست دارم و دنبال می کنم چون همیشه در حال تجربه کردنه و ترجیح می ده امتحان کنه و شکست بخوره تا این که درجا بزنه.
۵- فقر یکی از دغدغه های بزرگ زندگی مه. بزرگترین آرزوم اینه که یک روزی یک موسسه خیریه در ایران دایر کنم.
تقریبا همه لیستشون رو نوشتن برای همین من چهار نفر رو معرفی می کنم که می دونم زیاد در این وادی ها نیستند. امیدوارم رومو زمین نندازن:
سلانه ، شماره شصت و سه ، در حصار خواب و سیخول
این هم برای کسایی که در جریان این بازی نیستند: سلمان این آش رو برای همه پخت و مرضیه خانم مانامهر هم مارو هل داد وسط گود.
پس نوشت: خوب به سفارش یکی از خواننده ها باید از ایراداتم هم می نوشتم. خودم خبر نداشتم این مواردی که نوشتم جزو محاسنم بودن. مهمترین اشکال من اینه که آدم خیلی فراموشکاری هستم. بعضی ها بهش می گن گیج ولی من دوست دارم همون فراموشکار صداش کنم. در ضمن ماشینمم همیشه کثیف و ریخت و پاشه. بعضی شبها هم که پای کامپیوتر یا تلویزیون خوابم می بره مسواک نمی کنم. بسه یا بازم بگم؟
۱- زمانی بزرگترین آرزوم مردن بود. البته الان هم زیاد دل خوش از زندگی ندارم ولی تا حدودی از اون فضای نیهیلیستی دور شدم.
۲- مخالف شدید بچه دار شدنم. به نظرم بزرگترین ظلمی که یک نفر می تونه انجام بده اینه که یک انسان دیگه رو به این دنیا بیاره. ولی از اونجایی که عاشق بچه ها هستم می خوام تا جایی که وسعم برسه بچه به فرزندی قبول کنم.
۳- برخلاف خیلی ها که فکر می کنن از توی قنداق شجریان گوش می کرد باید اعتراف کنم که موسیقی رو با اندی و کوروس شروع کردم. ۷-۸ ساله بودم که آلبوم بلا در اومده بود و من خیلی باهاش حال می کردم. بعدا یک سیر تکاملی رو طی کردم و از اندی کوروس به ابی ، سیاوش قمیشی ، داریوش ، شهرام ناظری و بالاخره شجریان تغییر فاز دادم و الان هم نود درصد اوقات موسیقی سنتی گوش می دم. جالب این که قدیم ها مخالف شدید شجریان و شجریان گوش کنها بودم. فکر می کردم هر کی میخواد ادای روشن فکری در بیاره می شینه و این ناله و فریاد ها رو گوش می کنه.
۴- کتابها و فیلمهای محسن مخملباف تا حدود زیادی طرز نگاه کردنم رو به دنیا عوض کرد. نسبی نگاه کردن به مسايل رو با مصاحبه ها و داستان های اون یاد گرفتم. با این که این روزها خیلی ها مخالفشن من هنوزم کارهاشو دوست دارم و دنبال می کنم چون همیشه در حال تجربه کردنه و ترجیح می ده امتحان کنه و شکست بخوره تا این که درجا بزنه.
۵- فقر یکی از دغدغه های بزرگ زندگی مه. بزرگترین آرزوم اینه که یک روزی یک موسسه خیریه در ایران دایر کنم.
تقریبا همه لیستشون رو نوشتن برای همین من چهار نفر رو معرفی می کنم که می دونم زیاد در این وادی ها نیستند. امیدوارم رومو زمین نندازن:
سلانه ، شماره شصت و سه ، در حصار خواب و سیخول
این هم برای کسایی که در جریان این بازی نیستند: سلمان این آش رو برای همه پخت و مرضیه خانم مانامهر هم مارو هل داد وسط گود.
پس نوشت: خوب به سفارش یکی از خواننده ها باید از ایراداتم هم می نوشتم. خودم خبر نداشتم این مواردی که نوشتم جزو محاسنم بودن. مهمترین اشکال من اینه که آدم خیلی فراموشکاری هستم. بعضی ها بهش می گن گیج ولی من دوست دارم همون فراموشکار صداش کنم. در ضمن ماشینمم همیشه کثیف و ریخت و پاشه. بعضی شبها هم که پای کامپیوتر یا تلویزیون خوابم می بره مسواک نمی کنم. بسه یا بازم بگم؟
12نظر <
لینک ثابت <